Ahmadinejad is not Iran's President - احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نیست - Ahmadinejad n'est pas le Président de l'Iran - Ahmadinejad is niet de president van Iran - Ahmadinedschad ist nicht der iranische Präsident - Ahmadinejad non è il Presidente dell'Iran - Ахмадинежад не президент Ирана - وأحمدي نجاد ليس الرئيس الايراني - 内贾德不是伊朗总统 - अहमदीनेजाद ने ईरान के राष्ट्रपति नहीं है - אחמדינג 'אד הוא לא נשיא איראן - Ahmadinejad bukan Presiden Iran - アハマディネジャドイラン大統領されていません - Ahmadinejad ไม่อิหร่านของประธานาธิบดี - Ахмадінежад не президент Ірану - 아마 디 네 자드이란 대통령이되지 않습니다 - Ahmedinejad İran Cumhurbaşkanı değildir - Ahmadinejad is nie Iran se president - Ахмадинеджад не е Иранският президент - Ahmadinejad ay hindi Iran's Pangulo - Ahmedinedžad nije Iran's President - Ahmadinejad ei ole Iranin presidentin - Ahmadineyad non é o presidente do Irán
۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه

جعفر پناهی هم ممنوع‌الخروج شد





جعفر پناهی، کارگردان صاحب‌نام ایرانی و سازنده فیلم بادکنک سفید، چهارشنبه‌شب راهی پاریس بود که گذرنامه‌اش در فرودگاه بین‌المللی امام خمینی تهران توقیف شد.

این کارگردان سینمای ایران اواسط مردادماه نیز در حالی که همراه گروهی از فیلم‌سازان و مستندسازان ایرانی برای گذاشتن گل بر مزار کشته‌شدگان حوادث پس از انتخابات به بهشت زهرا رفته بود مدت کوتاهی بازداشت شد.

آقای پناهی در حالی ممنوع‌الخروج می‌شود که باید دو هفته دیگر برای حضور در هیات داوران جشنواره فیلم بمبئی به هند سفر کند. او چندی پیش ریاست هیات داوران جشنواره مونترال را بر عهده داشت.

جعفر پناهی در زمان انتخابات ریاست جمهوری از کاندیداتوری میرحسین موسوی حمایت کرد. وی اخیرا نیز به عنوان رئیس هیات داوری جشنواره فیلم مونترل با شال سبزرنگ در این جشنواره حضور یافت. وی همچنین در این جشنواره عکس ندا آقاسلطان را در دست داشت.



آقای پناهی فیلم‌های متعددی مانند بادکنک سفید، دایره و آفساید ساخته و موفق به دریافت جوایز متعدد بین‌المللی از جمله خرس نقره‌ای جشنواره برلین شده است.

هفته گذشته نیز فاطمه معتمدآریا و مجتبی میرتهماسب که قرار بود برای شرکت در برنامه «از نزدیک و شخصی» در حاشیه مراسم اسکار به آمریکا سفر کنند با ممانعت نیروهای امنیتی در فرودگاه امام خمینی تهران روبه‌رو شدند.

برخی از سایت‌های نزدیک به اصلاح‌طلبان نوشته‌اند که ضبط گذرنامه خانم معتمدآريا و آقای ميرتهماسب به دلیل حمایت این دو هنرمند از ميرحسين موسوی در جریان دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری صورت گرفته است، با اين حال هنوز مقامات مسئول در باره علت ممنوع‌الخروج شدن اين دو اظهار نظری نکرده‌اند.

سایت موج آزادی نزدیک به اصلاح‌طلبان نوشته است که «بعد از ممنوع‌التصویر شدن بیش از صد بازیگر معروف و سرشناس ایرانی و نیز ممنوع‌الخروج شدن تنی چند از بازیگران سینما، جعفر پناهی فیلم‌ساز برجسته ایرانی نیز که برای عقد قرارداد فیلم جدیدش عازم پاریس بود در فرودگاه ممنوع‌الخروج شد. این هنرمند برجسته کشورمان هم مانند خیل کثیری از هنرمندان در انتخابات اخیر از میرحسین موسوی حمایت کرده بود.»


درایران قدرت در دست کی است؟

سوال  اصلی اوباما از مشاورانش هم این است که در ایران قدرت در دست چه کسی است؟ پس او هم این سوال را دارد.گمان من بر این است که او می خواهد مطمئن شود که آیا قدرت دست احمدی نژاد است یادر دست خامنه ای تا با مدل لیبی و با توافق با او غرب را از بحران ایران خارج کند. حال آنکه نه ایران لیبی است و نه خامنه ای قذافی. جامعه ایرانی با سوادتر و فرهیخته تر از آن است که  چون مردم لیبی یکسره تسلیم استبداد شود. کجا در لیبی کسی هر روز شاهد یک جنبش دانشجویی یا جنبش زنان یا جنبش اصلاحات و یا جنبش سبز بوده ست؟ جامعه ای چون ایران که در هر انتخابات یک جنبش خلق می کند و قدرت استبداد را مدام به چالش می کشد را نمی توان با جامعه لیبی مقایسه کرد.

 از نظر من قدرت به طور کلی در ایران به دو بخش تقسیم می شود:

 قدرت حاکمیت:که به زور اسلحه، پول نفت و فریب مذهبی، می کوشد اوضاع را کنترل کند.

 و قدرت ملت: به یمن نسل جوان که اکثریت جامعه است، به اضافه طبقه متوسط ، و جامعه تحصیلکرده و فرهیخته، که می کوشند اوضاع را متحول کنند و این قدرت را به چالش کشیده اند.

 برای همین دنیا نمی داند که با چه کسی توافق کند. جنبش سبز جلوه یک قدرت مردمی است که دنیا دارد می فهمد فردای ایران متعلق به اوست. اخطار جنبش سبز به دولت های دنیا این است:دولت احمدی نژاد مستاجر موقت ایران است. مالک اصلی مردم سبز ایرانند.

در مدل لیبی و قذافی، مذاکره و توافق راه حل است. در مدل صدام و عراق جنگ و نابودی راه حل است. در مدل ایران، تاثیر بر افکار عمومی و توجه به حقوق بشر راه حل است. در مدل لیبی، کم هزینه ترین، در مدل عراق، پرهزینه ترین و در مدل ایران - به شرط توجه به حقوق بشر- موثرترین مدل برای دموکراسی و صلح در منطقه به وجود خواهد آمد.

عده ای می گویند قدرت در دست سپاه است و نه ملاها و عده ای سپاه را بازوی نظامی روحانیت می دانند. سئوال این است آیا واقعا خامنه ای مثل خمینی بر جامعه ایران نفوذ دارد؟یا قدرت در دست نظامی ها و سپاه است؟

خمینی کاریزما داشت. او ابتدا بر قلب ها حکومت می کرد. اما حکومت خامنه ای اقتداری است و اقتدار او ریشه در سه جا دارد:

اول- حلقه مشروعیتی: روحانیت، ائمه جمعه، خبرگان.

70 درصد این روحانیون به خاطر تداوم حیات خود به خامنه ای چسبیده اند. آن ها احساس می کنند مرگ او مرگ آن هاست. خامنه ای از این حلقه مشروعیت زا، حالت قدسی برای خود می سازد. در گرد او دایره ای به نام روحانیت و مداحان هستند که طبقات سنتی فرودست را با لعابی به نام دین جمع می کنند. همواره برای آنها از خدا و بهشت و جهنم صحبت می کنند. او با آن ها یک رابطه دو جانبه ایجاد کرده. به آنها القاء کرده است که اگر من نباشم، شما نیستید. بخشی از روحانیت بقایشان را در بقای خامنه ای می بینند. مهدوی کنی، مومن، یزدی،مصباح یزدی و حتی آدمی مثل نوری همدانی و عده ای از بزرگان حوزه در شرایط بحران با همین مکانیزم در پشت خامنه ای قرار می گیرند.

دوم- حلقه اقتصادی: خامنه ای می داند که بی پول اقتدارش از بین می رود. پس او برای اقتدار تمامی منابع را در اختیار گرفته.

 یکی از منابع اقتصادی خامنه ای در مشهد است. آستان قدس: (یکی از کارتل های بزرگ مشهد، که از قضا باعث نفرت مردم مشهد هم هست. رب گوجه، نان رضوی، کاشی، قطعات خودرو، همه کارخانه های مادر و یا بنیاد 15 خرداد و میلیاردها دلار زمین و امکانات.)

مجتمع اقتصادی کوثر (5 هولدینگ يا شرکت مادر دارد.) داراییش 20 میلیارد دلار است. به اسم خامنه ای نیست اما هیچ کس حق جابه جایی یک ملک را بدون مجوز او ندارد.

کمیته امداد: بزرگترین مجموعه ای که با طبقات فرودست کار می کند و به هر کس کمک می کند او را نوکر خود می کند. سفله پرور است، فضیلت پرور نیست. با دادن پول باورهای مردم را در اختیار دارد. فقط 6 میلیون نفر را تحت پوشش دارد. این بنیاد 60 میلیارد دلار ثروت دارد.

-         30 درصد بانک پارسیان

-         30 درصد ایران خودرو

-         کل بانک دی

-         شرکت سرمایه گذاری تدبیر که خودش از بزرگترین شرکت های سرمایه گذاری است.

-         جامعه الزهرا (که یک کارتل اقتصادی است و چندین کارخانه در کشور دارد . فقط در یک مورد یک پروژه 3هزار واحدی خانه سازی دارد که با مشارکت سرمایه گذار قطری می سازد)

این اموال در اختیار ولی فقیه هست و در سربرگش هم نوشته شده. آقای خامنه ای به مخبر رئیس ستاد اجرایی در حضور گلپایگانی و حجازی گفته است غیر از من کسی حق جابه جایی املاک را ندارد، حتی این آقایان. خامنه ای فهمیده است که برای اعمال قدرت و تداوم مشروعیت احتیاج به پول دارد. واین یک مهندسی است. چون فقط مشروعیت و قدرت، بقاء نمی آورد.این پول ها به او امکان می دهد که به کردستان برود و به نام خودش 200میلیارد تعهد کند. امام جمعه ها، شورای نگهبان، حوزه علمیه از او حقوق می گیرند. طلبه ها از 100 تا 150 هزار تومان از خامنه ای حقوق می گیرند. در حالی که مثلا طلبه های صانعی 15 تا 20 هزار تومان از صانعی حقوق می گیرند.خامنه ای همه طلبه ها را بیمه کرده و دارد برای تمام طلبه ها خانه می سازد. شهرک های اطراف قم با پول کی دارد بالا می رود؟ میزان ثروت خامنه ای در کشور از همه ثروتمندان دنیا بیشتر است. می گوید سرمایه مال من نیست در اختیار من است.

سوم- حلقه نظامی:

1-     فرماندهان در اختیار. (آن ها اقلیتند.) میلیتاریزم قدسی. قبلا این گروه در ایران مشروعیتشان را از شاه می گرفتند، اکنون این ها از ولی فقیه. هدف این ها سرکوب مردم است. قبلا سلطنتی بودند و نشانشان تاج، حالا قدسی هستند و نشانشان عمامه. (این ها 20 درصدشان ناراضی اند اما جرات حرف زدن ندارند ،ولی 80 درصدشان وفادارند.)

2-     بدنه نظامی: 80 درصدشان کارمندند.این ها با هر نیرویی کار می کنند. فردا اگر جنبش سبز به قدرت برسد، با جنبش سبز کار می کنند.

3-     مجموعه مشروعیت زا: حفاظت اطلاعات خود مجموعه. مرتضی رضایی و رمضانی. فرماندهان از این ها می ترسند. ازحوزه علمیه هم وارد این ها شده اند.

وقتی از خامنه ای صحبت می کنیم و از قدرت او، از چنین مجموعه ای صحبت می کنیم و نه فقط از یک شخص.سپاه حدود 150هزار نیروی رسمی دارد و 350 هزار نفر به نوعی از بسیج حقوق می گیرند.

پس زر و زور و تزویر در خامنه ای جمع شده است. چنین قدرتی را چگونه می توان شکست داد؟

شکاف بین رهبران و بدنه باعث ریزش آن هاست. مثلا طلبه هایی که حتی 100 تا 150 هزار تومان حقوق می گیرند، در شرایط تورم و گرانی جامعه ایران وضع نامناسبی دارند و دست روی دلشان که می گذاری  آن ها هم ناراضی اند.

 از طرفی آن ها با مردمی روبرو می شوند که مشروعیت حاکمیت را قبول ندارند. آن ها در خلوت دو انگشتشان را به مردم نشان می دهند تا بگویند از شماییم. و یا بدنه  80 درصدی کارمندان سپاه. این ها در حقیقت کارمندانی هستند که چون شرایط کار در جای دیگری که بهتر باشد، برایشان فراهم نشده کارمند سپاه شده اند. بعد هم یادمان نرود بسیاری از آن ها کارمندان اقتصادی هستند که در شرکت های وابسته به سپاه کار می کنند. از آن جا که سپاه همه کشور را تصاحب کرده هرکس هر کجا شاغل می شود گرفتار ناخواسته این سیستم است.برخی از افراد عالیرتبه این سپاه نیز از ایثارگرانی هستند که روزگاری جان بر کف به دفاع از ایران در مقابل عراق برخاستند و امروزه از اینکه عامل نظامی رژیمی هستند که همه موازین اخلاقی را زیر پا می گذارد به ستوه آمده اند و احساس عذاب وجدان دارند.از همه بالاتر خانواده های آن ها هستند. بسیاری از زنان و بچه های این ها سبزند و مورد بازخواست خانواده های خود قرار دارند. حتی درون بچه های خود خامنه ای اختلاف نظر وجود دارد و فاصله قلبی آن ها با استبداد یک اندازه نیست.

وزارت اطلاعات، یعنی عامل قتل های زنجیره ای در ابتدای ریاست جمهوری خاتمی حالا به جایی رسیده که در معرفی وزیر اطلاعات جدید در جلسه معارفه، هیچ کس به احترام احمدی نژاد از جایش برنمی خیزد.

*نقش و قدرت وزارت اطلاعات*

وزارت اطلاعات در ایران امروزچه نقشی دارد؟

باید از قبل تر شروع کنم. برگردیم به این سوال که قدرت ایران در دست چه کسی است. یک زمانی قدرت در دست خمینی و صنف روحانیت بود. آن ها از دکان دین نان می خوردند. انقلاب به رهبری آن ها پیروز شد. پس در دهه اول انقلاب، قدرت در دست آن ها بود. تا مرگ خمینی و تا پایان جنگ.

وقتی خمینی رفت و خامنه ای به دست هاشمی رفسنجانی توانست خبرگان را راضی کند تا او را به رهبری برگزینند ،هنوز قدرت در دست روحانیت بود. اما رهبری خامنه ای در روحانیت مسئله ساز شد. عده ای که خود را یا دیگری را بر خامنه ای ارجح می دانستند، ناراضی شدند. خامنه ای نیز در آن   زمان از مردم نمی ترسید اما بسیار از ملاها می ترسید. این است که سعی کرد یکی یکی ناراضیان را در روحانیت توسط وزارت اطلاعات شناسایی و قدرت آن ها را محدود کند.

از طرفی جنگ تمام شده بود و یک نهاد عظیم به نام سپاه روبروی او بود که بعد از جنگ به عنوان قهرمان کشور سهم خواهی می کرد. خامنه ای تصمیم گرفت آرام آرام سپاه و وزارت اطلاعات را جایگزین قدرت روحانیت کند و خودش را به عنوان فرمانده کل قوا قرار داد. چرخش ماهوی خامنه ای از یک روحانی به یک ژنرال، قدرت را از روحانیت، به سپاه و وزارت اطلاعات منتقل کرد.  اگر در دهه اول انقلاب ، قدرت در دست روحانیت بود با مرگ خمینی و پایان جنگ و ولایت فقیهی خامنه ای و ورود وزارت اطلاعات و سپاه در عرصه های اقتصادی و سیاسی، قدرت دهه دوم انقلاب از روحانیت به سپاه و وزارت اطلاعات منتقل شد. البته به سرکردگی خامنه ای و هاشمی.در دهه دوم خامنه ای و هاشمی سرکرده سپاه و اطلاعاتند و نه نماینده روحانیت در حاکمیت.این یک کودتای خزنده ای است که در دل نظام به آرامی اتفاق افتاد و تاکنون از آن کمتر حرف زده شده است.

اصلاحات شوکی بود به سیستم. قتل های زنجیره ای واکنش خامنه ای بود از طریق وزارت اطلاعات، به اصلاحات. افشاگری خاتمی و محکوم کردن وزارت اطلاعات، ضربه مهلکی به وزارت اطلاعات در قدرت وارد کرد.وزارت اطلاعات در مجموعه دولت خاتمی استحاله شد و از یک سازمان جاسوسی و مدیر زندان و شکنجه و بازجویی و ترور تبدیل شد به سازمانی تحلیل گر و به عبارتی تازه شد: اطلاعات واقعی نظام.

طی چند سال صدها کتاب تحلیل از اطلاعات منتشر شد. در اثر کثرت مطالعه که در اطلاعات اجباری شد،نیروهای اطلاعات وجه روشنفکری پیدا کردند و خامنه ای که یکی از دو اهرم قدرت خود را از دست داده بود، بیشتر به سپاه متمایل شد و بخش اطلاعات سپاه را در حد یک وزارتخانه  به صورت موازی رشد داد.

 از طرفی هاشمی رفسنجانی که شریک قدرت خامنه ای در اداره نظام بود، و خود زمینه ساز اصلاحات شده بود، با ضربه ای که از اصلاح طلبان خورد، از مرکز گردونه قدرت، به حاشیه رانده شد. در نتیجه دوباره قدرت جابه جا شد و از هاشمی و خامنه ای بین جریان اصلاحات و خامنه ای تقسیم شد و از سپاه و وزارت اطلاعات دهه دوم به سپاه و قشر فرهیخته و اصلاح طلب رسید. به طور خلاصه تبدیل قدرت در ایران این چنین است.

قبل از انقلاب: شاه

دهه اول انقلاب: روحانیون به نمایندگی خمینی

دهه دوم انقلاب: سپاه و اطلاعات به نمایندگی خامنه ای و هاشمی

دهه سوم انقلاب: سپاه به نمایندگی خامنه ای،و قشر فرهیخته به نمایندگی خاتمی

اکنون: سپاه و خامنه ای و جنبش سبز

در این میان وزارت اطلاعات، هم به حاشیه رانده شد و هم استحاله شد. در جریان انتخابات اخیر در مقابل سپاه که معتقد بود جنبش سبز یک انقلاب نرم ناشی از تحریک خارجی است، وزارت اطلاعات اصرار می کرد که جنبش سبز، یک عکس العمل طبیعی در مقابل تقلب است. بر این تحلیل تا آن جا اصرار شد که وزیرش مجبور به استعفا شد.در جلسه ای که در دفتر رهبری با حضور احمدی نژاد تشکیل شده است، در مورد وزارت اطلاعات به این نتیجه رسیده اند که چاره ای جز یک تصفيه 40 درصدی نیست. کارمندان وزارت اطلاعات حدود 20هزار نفرند. در جلسه بیت رهبری تصمیم به بازخرید 6 تا 8هزار نفر از کارکنان وزارت اطلاعات با مبلغی معادل 2 برابر عرف بازخرید عمومی گرفته شده است. از 200 مدیر، تصمیم به تغییر 180 مدیروزارت اطلاعات گرفته شده و قرار است تا 8هزار نیرو از سپاه و بسیج و دانشگاه امام صادق جایگزین شوند.دوباره قصد دارند نیروی اطلاعاتی را که ظرفیت تحلیلی نظام شده بود، تبدیل کنند به نیروی سخت سرکوب. و می خواهند 8 سال زحمات خاتمی را در تبدیل وزارت اطلاعات که 4 سال گذشته احمدی نژاد هم نتوانست آن را از بین ببرد، با این جا به جایی نیروها از بین ببرند.

سپاه بعد از انتخابات خود را بدنام حس کرده است. سپاه هم اصرار دارد که ما نیروهای مرئی نظام هستیم. سرکوب بایستی توسط نیروهای نامرئی اتفاق بیفتد.بازگشت قدرت به اطلاعات و آزاد کردن سپاه، دوباره نیروهای امنیتی را برمی گرداند به نیروهای سرکوبگر و منفور. آنچه در محاسبه رژیم از قلم افتاده است، بیرون کردن 6 تا 8هزار نیروی ناراضی از وزارت اطلاعات به درون جامعه ناراضی ایرانی است. نگاه کارشناسانه آن ها سرریز جامعه می شود. نیروهایی که در درون یک سیستم کارشناس شده اند، به بیرون نظام پرتاب می شوند. با انباشتی از اطلاعات و نارضایتی .و این خود هدیه ای است به آینده بهتر مردم ایران.

آیا واقعا آقای خامنه ای برای اعتقاد به خدا و دین اش دست به این جنایات می زند؟

نگاه خامنه ای ایدئولوژیک نیست، نگاه هزینه و فایده است او ژنرال خامنه ای کاسب است. خدا و دین، آخرین چیزی است که او در محاسباتش به یاد می آورد. او دیگر حتی در پی خوش نامی خود در بین هواداران خود نیست. او می ترسد. بیش از همیشه. و چون خیلی می ترسد، مردم را خیلی می ترساند. خامنه ای تبدیل به یک افسر اطلاعاتی ترسان شده است. و شب ها خواب راحت ندارد.اعلام کرده است دستگیری آدم های مشهور را باید خودش شخصا تایید کند.

بعد از خودش برای رهبری به چه کسی فکر می کند؟

همان طور که خمینی مرگ خودش را باور نمی کرد تا وصیت کند بعد از او چه کسی رهبر باشد، او هم جرات فکر کردن به بعد از مرگ خودش را ندارد. اگر به مرگ فکر می کرد، جنایاتش کمتر می شد. اما نزدیکانش می گویند زمانی تصورش درباره شاهرودی بود، چون مجتبی ابله تر از آن است که او باور کند از پس حیله گری مورد نیاز مقام ولی فقیه بربیاید. اگر چه مجتبی بسیار جاه طلب است و پدرش را او در این باره به این چاله انداخته است.

از عصر جمعه انتخابات، از زبان خیلی ها، واژه کودتا شنیده شد. این گروه کودتاچی چه کسانی هستند؟

نفر اصلی کودتا شخص خامنه ای است. که زیر نظر او ستاد کودتا قرار دارد. بعد از خامنه ای نفر اول کودتا ، طائب است (داماد آقای حسینی برنامه اخلاق در خانواده.) نام وزارتی طائب، میثم است. مجتبی خامنه ای طرف مشورت او و گاهی رابط خاص او با خامنه ای است.

- بذرپاش (مشاور احمدی نژاد. رییس همزمان سازمان جوانان و سایپا و مدیر وطن امروز.)

- مرتضی رضایی (حفاظت اطلاعات سپاه)

- عزیز جعفری

- مرتضوی

- ثمره هاشمی

- سردار عراقی (فرمانده سپاه تهران)

- سردار جوانی (سخنگوی سپاه)

- سعیدی (نماینده ولی فقیه در سپاه)

- ذالنوری (قائم مقام نماینده ولی فقیه در سپاه)

- مصلحی

- صادق محصولی

- احمدی مقدم (نیروی انتظامی)

- رمضانی (اطلاعات سپاه)

- مرتضایی (حفاظت اطلاعات سپاه)

- جلیلی (دبیر شورای امنیت ملی)

سپاه از قبل هم برای موسوی پیغام داده بود ما به هیچ قیمتی نمی گذاریم کسی غیر از احمدی نژاد بیاید، هر کسی می خواهد بیاید باید با موافقت رهبری بیاید.

با اینکه تیم کودتا از قبل تشکیل شده بود اما پس از آنکه آراء مردم را به نفع موسوی تشخیص دادند، برای جلوگیری از اعلام خبر، با دوبار حمله به قیطریه، عملیاتشان را شروع کردند.

اولین حمله به قیطریه- ساعت 7 عصر روز جمعه برای تخریب همه سیستم های اطلاع رسانی.

دومین حمله - دم صبح روز شنبه ـ با شروع دستگیری ها

تجربه رژیم از شلوغی های دانشگاه در دوره اصلاحات منجر به تصمیم های جدید شده است. در دوره اصلاحات وقتی تظاهر کنندگان از میدان ولیعصر به سمت خیابان پاستور و دفتر رهبری راه افتادند، بین نیروی انتظامی و سپاه و یگان ویژه اختلاف بود که چه کسی مسئول جلوگیری از تظاهرات و سرکوب است. به همین خاطر بعد از انتخابات ستاد مرکزی مقابله با بحران (ثارالله) در تقاطع سئول چمران مسئول این هماهنگی شد و 3 وضعیت تعریف شد.

وضعیت سفید= هرکس کار خودش را می کند.

وضعیت زرد= نیروی انتظامی (یگان ویژه) مسئول است.

وضعیت سرخ= سپاه مسئول است.

در روز سه شنبه 26 خرداد در جلسه کودتا ،احمدی نژاد مطرح می کند که یک ستاد مافوق ثارالله در جلسه امنیت ملی تشکیل بشود که بتواند سیاست 24 ساعت آینده را تصمیم گیری کند و با تایید خامنه ای اجرا شود. اکنون این ستاد هر روزه به مدیریت سعید جلیلی تشکیل جلسه می دهد. در ستاد مافوق ثارالله، احمدی نژاد آنچه را می خواهد به خامنه ای منتقل می کند و آنچه را نمی خواهد منتقل نمی کند. کهریزک زیر نظر این مجموعه اتفاق افتاد و این یک نشانه فساد سیستم است. این سیستم فساد خودش را درپوش می گذارد.

*ماجرای کهریزک*

ماجرای کهریزک چه بود؟ جزئیات متفاوت وحشتناکی تعریف شده.

باید گفت یکی از چالش های رژیم زندان هاست. شورآباد را اختصاص داده بودند به معتادان. دو سال قبل یکی از سوله ها را اختصاص دادند به اراذل اوباش. بعد از انتخابات رادان دستور داد از بین دستگیر شدگان عده ای را که زیباتر و به قول رادان سوسول تر بودند به کهریزک ببرند. 145 نفر را بردند در یک سوله 75 متری که پیش از این اراذل اوباش در آن زندانی بوده اند. پیش از آنکه آن ها را وارد سوله کنند، به زور لخت کرده و بعد در را بسته بودند. 145 زندانی ابتدا از شرم نمی دانستند چه کنند و بعد شروع به مشت کوبیدن به در و دیوار می کنند. درها باز می شود و با شلنگ آب مورد هجوم قرار می گیرند. عده ای آب می پاشیده اند و عده ای آن ها را با شلاق می زده اند و بعد یکی یکی آن ها را بیرون می آورده اند و مجبورشان می کرده اند که به خودشان فحش بدهند و فریاد بزنند که مادرشان، خواهرشان، و همسرشان فاحشه است. در مورد تمام آن ها این اتفاق می افتد و هرکس ممانعت می کند شلاق می خورد. بعد آن ها را دو به دو روبروی هم قرار می دهند تا این فحش ها را به هم بدهند و بگویند: مادر، همسر، دختر و خواهر تو فاحشه است. با ذکر جزئیات رکیک . بعد دست آن ها را می بندند و به داخل سوله می اندازند.

آنوقت 70 زندانی زیر اعدام را که از اراذل و اوباش هستند و ماه هاست در سلول های انفرادی دچار فشار جنسی هستند به داخل این سوله ها می اندازند تا به زندانیانی که دستشان از پشت بسته شده تجاوز کنند. در آن سوله با روزهای گرم تا 40 درجه و شب های سرد که زندانی ها برای دستشویی هم حق بیرون رفتن نداشته اند و همان جا به توالت می رفته اند بوی عفونت بیداد می کرده است.دست بر قضا سعید صادقی عکاس جبهه و جنگ که عکاس آقای خامنه ای هم بوده در بین زندانیان بوده است. فریادهای او که من با بیت رهبری رابطه دارم ناشنیده می ماند. و وقتی در یک بازدید شناخته می شود و از زندان آزاد می شود خود را به دفتر رهبری می رساند و در ملاقاتی که در روز دوشنبه اتفاق می افتد با جمعی به دیدار آقای خامنه ای می رود و با گریه آنچه را بر او و دیگران رفته است تعریف می کند. از خود او نقل شده که وقتی خامنه ای شنید، چند بار بر پیشانی خود زد و بعد جلسه را ترک کرد.

وقتی به رادان و مرتضوی دستور می رسد که آقای خامنه ای دستور تعطیلی کهریزک را داده غر می زنند : حالا  که خرشان از پل گذشت ، می گویند تعطیلش کن. قصه رادان و خامنه ای قصه یزید و شمر است. می گویند وقتی شمر سر امام حسین را برای یزید برد یزید گفت: من گفتم جلوی حسین را بگیر، نگفته بودم سر او را بیاور.شاید بگویی پس خامنه ای بی گناه است. اما حتی 3 روز پس از آنکه خامنه ای دستور تعطیلی کهریزک را داد، آن زندان به همان شکل دایر بود. و وقتی زندانیان رو به مرگ را در بیمارستان بستری کردند از خانواده آن ها 8 شرط را خواستند امضاء کنند تا مبادا در بیرون چیزی بگویند.اگر خامنه ای مخالف این کارهاست، چرا رادان و مرتضوی را مجازات نمی کند؟می دانی  اگر مجازات کند، می ترسد هیچ مامور دیگری جرات ادامه این جنایت را نداشته باشد. غیر از کهریزک، در مراکز مختلف نیروی انتظامی و زندان های خصوصی بسیج هم به ویژه به دختران تجاوز شده است.خامنه ای بارها گفته بود: این لکه ننگ را به جمهوری اسلامی نچسبانید. اما منظورش افشاگری های کروبی بود تا جلوگیری واقعی از تجاوز.

چه تعداد دستگیر شدند؟

4هزار نفر قطعی است. اما 3هزار نفر دیگر هم بعد از بازداشت ها طی یکی دو روز اول آزاد شده اند که مشمول آن 4هزار نفر نمی شود. از این 4 هزار نفر تنها 400 نفر دست وزارت اطلاعات بوده اند.

اعتراف گیری ها آیا فایده ای دارد؟ همه دارند رژیم را هو می کنند و اعتراف کنندگان قهرمان شده اند.

از قطب زاده تا امروز قصه زندان های ایران این بوده است:فشار در زندان، اعتراف گیری، تواب سازی، تکذیب سازی. کدام زندانی است که آزاد شده و اعترافاتش را قبول داشته باشد؟ اگر این اعترافات زیر شکنجه نبوده و فقط ناشی از گفتگو با بازجویان آگاه و مومن بوده، چرا این بازجویان را به تلویزیون نمی آورند تا همان حرف ها را به مردم بزنند و همه جنبش سبز را یک جا تواب کنند.ابطحی به همسرش گفته: خاتمی چی راجع به من فکر می کنه؟ بهش بگین من خیانت نکردم.

 ابطحی از آمپولی که به او زده اند به همسرش خبر داده و همسر ابطحی این موضوع را لو داده است. بازجو دختر ابطحی را می برد که اگر می خواهی پدرت نجات پیدا کند ،بگو مادرت تکذیب کند.

 برای ابطحی پرونده جنسی درست کرده اند. برای عطریانفر پرونده ارتباط با مجاهدین خلق. چون خواهرش، همسر قدیری است و هر دو عضو مجاهدین خلق و سلام و علیک برادری با خواهرش کافی است که به یک پرونده امنیتی تبدیل شود. درمورد سعید حجاریان که باید بگویم با آن ها بازی می کرده. ده صفحه دفاعیه اش را آورده و داده به همسرش که 4 صفحه اش در تحلیل اصلاحات است. اما آن ها در دادگاه آن 4 صفحه را نخواندند. اگر راست می گویند آن 4 صفحه را که یک نسخه اش هم پیش همسر حجاریان است، در دادگاه بخوانند.کلکی که به محسن امین زاده، بهزاد نبوی، عرب سرخی، میردامادی، رمضان زاده و تاج زاده سه ماه است می زنند این است که تک شماره هایی دروغین از کیهان و اعتماد ملی را چاپ می کنند که در آن ها از زبان اصلاح طلبان یا از همین زندانیان به دیگر زندانی ها اتهام زده شده و گناهان را به گردن هم انداخته اند. مثلا در یک مطلب خاتمی گفته است: ما جنایت کردیم و پشیمانیم.در مطلب دیگری تاج زاده علیه بهزاد نبوی حرف زده.

زندانیان از هرگونه کاغذ و قلم و حتی رادیوی ایران محرومند. باید گفت آن چنان نفاق نهادینه شده که به خواست خامنه ای، سپاه تولید اطلاعات می کند. وقتی مشروعیت از بین می رود برایش مشروعیت تولید می کند. خامنه ای می گوید کار انگلیس است. سپاه عده ای را مجبور به اعتراف می کند و خامنه ای اعتراف ها را مبنای استدلال خود می گیرد. چه چرخه جالبی است. استبداد و استحمار!  رابطه زور و تزویر. و ماشاءالله به دانشگاه امام صادق که قرار بود دانشمند شیعی درست کند، بازجوی شیعی پرورش داده است. زندان ها پر شده است از این فارغ التحصیلان مسلح به ایدئولوژی اسلامی و علم شکنجه.

دانشگاه ها باز شده. آیا دانشگاه ها شلوغ و یا تعطیل خواهند شد؟

خامنه ای از دانشگاه می ترسد. اسلحه برده اند داخل دانشگاه ها. از برخی از دانشجویان و خانواده آن ها تعهد گرفته اند. از برخی از اساتید تعهد گرفته اند اما بی فایده است. خامنه ای کم کم باید از دبیرستان ها و دبستان ها هم بترسد. رژیمی که نتوانست برای نسل جوانی که اکثریت جامعه ایران را تشکیل می دهند، امکان ازدواج و اشتغال و هویت فراهم کند ،چاره ای ندید جز اینکه در مقابل پوچی و اعتیاد کوتاه بیاید، تا این انرژی علیه خودش قیام نکند. اما یکباره خود را در برابر نسلی می بیند که حتی عدد جمعیتش هم ترسناک است. انقلاب که شد ایران 30میلیون جمعیت داشت. الان که 30سال بعد از انقلاب است ایران 70میلیون جمعیت دارد. یعنی 40 میلیون نفر نسل جوان بعد از انقلاب هستند. حتی بچه های کادرهای رژیم هم جزو این نسل هستند.

رادیو فردا : آيت الله حسينعلی منتظری، از مراجع شيعه در قم، گفته است ‏ اگر برای حفظ نظام‏ ‏اسلامی، دستورات اسلامی زير پا گذاشته شود نظام حفظ نخواهد شد و به همين دليل «حفظ نظام يک واجب نفسی نيست.»

به گزارش وب سايت آيت الله منتظری، اين مرجع شيعيان با اشاره به اين گفته که «حفظ نظام واجب است»، تصريح کرده است: « ‏حفظ نظام مقدمه است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی؛ اگر بنا باشد‏ ‏به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه‏ ‏اسلام.»

آيت الله خمينی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در دهه 1360 خورشیدی در اين زمينه گفته بود که «حفظ نظام، واجب ترين واجبات است» و اين اظهارات آيت الله منتظری واکنشی است به خواسته طرفداران دولت که با مطرح کردن لزوم «حفظ نظام»، معترضان به نتيجه انتخابات را به سکوت دعوت می کنند.

آيت الله منتظری، سرشناس ترين روحانی منتقد حکومت جمهوری اسلامی، در بخش ديگری از درس اخلاق خود از حضور نيروهای نظامی در عرصه سياسی ايران انتقاد کرده است.

وی گفته است: «جمله ای است که از آيت الله خمينی‏ ‏خيلی معروف است و به حق هم هست و آن اين که: نبايد نيروهای نظامی در‏ ‏سياست دخالت نمايند. اين کلام درستی است و دليل آن هم اين است که‏ ‏آنها چون مسلح اند ممکن است در امور سياسی از قدرت نظامی سوء‏ ‏استفاده و افراد را مرعوب کنند.»
اين مرجع شيعه اضافه کرده است: «اين که نيروهای مسلح مثل بقيه مردم از‏ ‏حقوق شهروندی برخوردارند درست است و اگر انتخاباتی برگزار شد آنها‏ ‏هم حق دارند رأی بدهند، اما اين که بخواهند گرداننده اوضاع سياسی مثل‏ ‏انتخابات باشند اين کار غلطی است.»

صادق محصولی، وزير سابق کشور، که در دوران وزارت او دهمين دوره انتخابات رياست جمهوری برگزار شد، از فرماندهان سپاه در دوران جنگ به شمار می رود.

محمد مصطفی نجار، وزير کنونی کشور ايران، نيز از فرماندهان سپاه پاسداران و وزیر سابق دفاع جمهوری اسلامی ایران بوده است.

میر حسین موسوی و مهدی کروبی، دو نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایران، با اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری می گویند به دلیل تخلفات و تقلب گسترده نتایج  این انتخابات می بایست باطل اعلام شود.

آيت الله منتظری همچنين با اشاره به اين که «نبايد سلاح به دست هر فردی داد» گفت: «برخی ها خيال می‎کنند چون اسلحه دارند بايد اعمال قدرت‏ ‏کرده و از قدرت و سلاح در هر کجا استفاده کنند. هر جامعه ای که می‎خواهد‏ ‏صالح باشد نيروهای مسلح آن بايد افرادی باشند که قساوت قلب نداشته و‏ ‏دلسوز و رحيم باشند.»

وی تصريح کرد: «در ماجراهای بعد از انتخابات افرادی از قدرت خود سوء استفاده کرده،‏ ‏افرادی را در بازداشتگاه کهريزک زندانی کرده و باعث شدند حيثيت‏ ‏نيروهای انتظامی و امنيتی ما لطمه بخورد.»

«کهريزک» بازداشتگاهی در جنوب تهران بود که در جريان اعتراضات به نتيجه انتخابات تعداد زيادی از بازداشت شدگان اين وقايع به آنجا منتقل شده و مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند.

بنابر گزارش رسانه های ايران، دست کم سه نفر از زندانيان اين بازداشتگاه جان خود را از دست دادند. محسن روح الامنيی، فرزند مشاور محسن رضايی و رييس انستيتو پاستور، يکی از قربانيان کهريزک است.

به گفته مخالفان، در جریان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری دست کم هفتاد و دو تن کشته شده اند.

آيت الله منتظری با اشاره به اين که «نيروهای مسلح بايد سلاح شان را در مقابل دشمن بگيرند نه مردم و‏ ‏دوستان» گفته است: بايد مردم وقتی نيروهای امنيتی را مشاهده می‎کنند احساس امنيت کنند و‏ «نگويند آنها به جای برخورد با دشمن با ما کار دارند و به جای حفاظت از‏ ‏کشور و محافظت از نظام به دنبال سرکوب ما هستند و ما بايد از آنها وحشت‏ ‏داشته باشيم.»

این مرجع تقلید در بخش ديگری از سخنان خود با اشاره به شعار های دوران انقلاب در سال ۱۳۵۷ يعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» از فقدان آزادی در کشور انتقاد کرده است.

آيت الله منتظری گفته است: «آزادی يعنی مردم در اظهار‏ ‏عقيده و بيان آزاد باشند، نه اينکه به محض ابراز نظر مخالفی کار به زندان و‏ ‏حبس کشيده شود و کار به جايی برسد که برخی بگويند ما آزادی ابراز‏ ‏عقيده داريم ولی آزادی پس از آن را نداريم و ما را به زندان اوين می‎برند!»

آيت الله منتظری در حوادث پس از انتخابات‏ رياست جمهوری با انتقاد از مسئولان بلندپايه جمهوری اسلامی از معترضان به نتيجه انتخابات حمايت کرده بود.



بی بی سی فارسی : پروفسور کين، آيا شما جاسوس MI6 هستيد؟ معاون دادستان ايران فکر می کند که شما جاسوس هستيد. به علاوه، او فکر می کند که شما سرگرم توطئه برای سرنگونی نظام اسلامی ايران با يک انقلاب مخملی هستيد.

اتهام بزرگی است که مرا هم به خنده و هم به گريه انداخته است. خنده ای از ته دل. چون که اتهامی کاملا واهی و افسانه سرايی است. من هرگز دانسته با مامورين سرويس مخفی تماس نگرفته ام و با آنها تماسی نداشته ام. و اخلاقاً هرگز چنين کاری نخواهم کرد. به عنوان يک روشنفکر، انجام چنين کاری جزو مسئوليتها و وظايف من نيست.

و گريه کردم چونکه اين اتهام واهی بر نوعی تفکر پوچ استوار است که به زندگی افراد در ايران صدمه می زند. می گویم پوچ چون که بر مبنای نوعی تفکر جايگزينی است. می گويد چون "الف" برابر "ب" است، بنابر اين "ب" برابر با "ج" است و بنابراين "الف" هم با "ج" ارتباط دارد. اين نوع تفکر - مثلا در مورد شخص خودم - معتقد است که من مطالب زيادی درباره دموکراسی و جامعه مدنی نوشته ام. بنا براين لابد توطئه کرده ام و درواقع موتور فکری اين حرکت مخملی برای در اختيارگرفتن حکومت بوده ام. اين پوچ است اما خنده دار نيست. به دليل خشونت، وحشت ، تجاوز و شکنجه ای که در حال انجام بوده و همچنان ادامه دارد، آن هم به نام اتهاماتی که متوجه من و يورگن هابرماس و ريچارد رورتی و ديگران کرده اند.

آنها می گويند که شما ملاقاتهايی با برخی اصلاح طلبانی داشته ايد. افرادی که در حال حاضر در ايران تحت محاکمه اند. از جمله آقای حجاريان. شما او را ديده ايد؟

البته که او را ديده ام. در واقع دو بار. با هم مکالمه ای کاملا مودبانه، کوتاه و دوستانه داشته ايم. مطمئنا هيچ بحثی درباره برنامه ای برای سرنگونی نظام ولايت فقيه يا کاری از اين قبيل نداشته ايم. اتفاقا من او را تحسين می کنم. به انسجام فکری اش احترام می گذارم. او در حال حاضر به دلیل زندان و احتمالا شکنجه در وضعيت خوبی نيست. از نظر من او نمادی از تغيير گسترده تری است که در ايران جريان دارد. به نظر من این روند برگشت ناپذير است. فکرش را بکنيد که تحصيلات آقای حجاريان در رشته مهندسی مکانيک است. او در وزارت اطلاعات کار کرده. روزنامه نگار بوده.
او بر اساس تجربه انقلاب 57 به اين نتيجه رسيده که شفافيت و پاسخگويی قدرتمندان و مهار قدرت نه فقط به دلايل اخلاقی که برای ايجاد نوع بهتری از حکومت نيز مهم است. جز با شفافيت، دموکراسی و جامعه مدنی نمی توانيد سياستهای عمومی موثر و مشروعی داشته باشيد و مسايلی مانند بيکاری يا سيستم حمل و نقل يا روابط بين المللی را حل کنيد. برای داشتن سياست های عاقلانه به اين ها نياز داريد.

علاوه بر ديدار با آقای حجاريان دادستانها در ايران شما را متهم کرده اند که به ايران سفر کرده ايد و با عده بيشتری از افراد ملاقات کرده ايد و با آنها درباره چيزهايی صحبت کرده ايد که بنظر دادستان در جهت انقلاب مخملی بوده.

بله من بارها به عنوان مدير مرکز پژوهشهای دانشگاه وست مينستر به ايران سفر کرده ام و بسيار هم لذت برده ام. با افراد زيادی آشنا شدم. برايم تجربه خوبی بود. متاسفم که در حال حاضر نمی توانم به ايران بروم و دوستان و همکارانم را ببينم. منظور از اين سفر ها انجام تبادلات علمی و برای برنامه های دانشجويی و پژوهشی بود. درست است. اما تعداد اين سفرها به آن اندازه که دادستان ادعا می کند زياد نبوده. اين سفرها برای توطئه عليه حکومت انجام نشده. کار من اين است. من يک آدم حزبی و سياسی نيستم. من انقلابی نيستم و کسی نيستم که در سايه دست به توطئه بزنم. کل اين اتهامات از نوعی است که روانکاوان به آن افسانه سرايی می گويند. يعنی اين که داستانی از خودتان بسازيد و آن را تکرار کنيد. آن قدر که باورتان بشود يا ديگران آن را باور کنند.

فکر می کنيد چرا اين کار را می کنند؟ چرا از آنچه شما می گوئيد هراس دارند؟ شما چه می گوئيد که آنها از آن می ترسند؟

فکر می کنم درست مثل سال 1979 يعنی زمانی که ايران، مردم ايران و جامعه مسلمان آن که به سنت های خود افتخار می کرد، ديکتاتوری را سرنگون کردند، و خود را پيشاهنگ تحولات دنيای اسلام کردند، حالا سی سال بعد، در سال 2009ّ باز هم همان اتفاق دارد می افتد. يکی از نکات بديعی که من می بينم، اضمحلال و از دست رفتن کامل مشروعيت و پرده برافتادن از اصل ولايت فقيه است. بايد گفت که این ساخته و پرداخته اواخر دهه 1970 است. علتش آن است که معلوم شده اين اصل زمينه ای برای تمرکز قدرت به نام خدا است.

قدرت متمرکزی که پاسخگو نباشد، وقتی تحت فشار قرار گرفت، با وجود قلدری و نخوتی که دارد دچار ترس می شود. فکر می کنم که ادعای ارتباط من با CIA و MI6 و ادعای اين که جهان غرب يا يهوديان برای سرنگونی حکومت توطئه می کنند، ادعاهايی هستند که ريشه آنها در هراس از ازدست رفتن قدرت است. در حال حاضر اين ادعاها صدمات زيادی به جامعه و ساختار حکومت و کليت مدنی کشور تحميل کرده اند.

شما مرکز مطالعه دموکراسی را در دانشگاه وست مينستر ايجاد کرده ايد. ممکن است پرسش مسخره ای باشد، ولی دقيقا شما در آنجا چه می کنيد؟
اين نخستين موسسه برای تحقيق و تدريس در نوع خود در جهان است. برخلاف آنچه دادستان و آقای فضلی نژاد ادعا کرده اند، در سال 1988 تاسيس نشده. اطلاعات جاسوسی اين ها هميشه غلط است. در واقع يک سال بعد از آن در بهار سال 1989 ايجاد شده. ايده من به عنوان موسس اين مرکز در دانشگاه وست مينستر اين بود که تفکرات، تحقيقات و نوشته های نو و درسهای تازه را توسعه بدهيم و تاريخ و وضعيت دموکراسی و آينده آن را بررسی کنيم. ايده من اين بود و هست که بسياری از روش های تفکر در باره دموکراسی را که ما از گذشتگان به ارث برده ايم، ديگر موثر نیست. حالا در قرن بيست و يکم ما به فکرهای تازه، تصورات تازه، چارچوب های تازه و بينش های تازه ای در مورد نحوه عمل دموکراسی نياز داريم، به نوعی از حکومت که – به گفته چرچيل – کمتر از انواع ديگر آن بد است.

به اين موضوع برمی گرديم. اما پيش از آن می خواستم در مورد رويارويی با علوم انسانی بپرسم. علوم انسانی چند هفته پيش مورد حمله آيت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی فرار گرفت. به نظر او تعداد دانشجويان علوم انسانی در دانشگاها زياد است و موضوع اين علم خلاف تعليمات اسلام است. چرا آنها اين طور فکر می کنند؟ اين حمله به علوم انسانی در هيچ کشور اسلامی ديگری سابقه دارد؟

در سرتاسر جهان اسلام که بيشترين تعداد ديکتاتوری های باقی مانده روی زمين هم در آن واقع شده، علوم انسانی همواره در معرض تهديد قرار دارد. علتش آن است که اين علوم، تعليمات و تفکرات جهانی را در مورد جامعه و حکومت تشريح می کنند. می شود ادعا کرد که شايد بتوان علوم انسانی اسلامی را توسعه داد. اما فکر می کنم چنين چيزی با قرآن يا حديث سازگار نباشد و فکر می کنم که مقابله با علوم انسانی يعنی خواهان سانسور شدن و خواهان محدوديت انديشه شدن. همچنین تقاضا برای دولتی کردن علوم انسانی یعنی درآوردن آن به خدمت حکومت و اصل ولايت فقيه. اگر چنين چيزی عملی شود، که البته به نظر من اين يک سياست عملی نيست، اين کار باعث زوال تفکر سياسی و اقتصادی خواهد شد.

درعين حال شما اعتبار زيادی برای تعليمات اسلامی و علمای اسلام که از دموکراسی حمايت کرده اند قايل هستيد، مثلا برای فارابی. فکر می کنيد اسلام اساسا يک دين دموکراتيک است؟ يا با دموکراسی سازگار است؟

نمی گويم اساسا. اما در کتاب تاريخ جديد دموکراسی به نام "زندگی و مرگ دموکراسی" کاری کرده ام که ديگران قبلا انجام نداده اند. گفته ام که در قديمی ترين دوران های تاريخی دموکراسی، يا در دوره تولد دموکراسی پارلمانی، جهان اسلام طی چهار قرن اوليه اش تا حدود زيادی به بحث دراين باره کمک کرده است. بررسی کرده ام که چه طور می شود قدرت را به طور عمومی کنترل کرد. فکرش را بکنيد که اسلام اوليه با پادشاهی مخالف بود. همواره درباره مشارکت در قدرت مناقشه وجود داشته است. لزوما علاقه خاصی به قدرت متمرکز وجود نداشت. اهميت قانون، اهميت مسجد، اهميت جامعه مدنی را می توان در اين قرون اوليه تاريخ اسلام ديد. من در تحقيقم سعی کردم به شرق شناسان و دانشمندان غربی و به خود مسلمانان يادآوری کنم که اين فرهنگ غنی و عميق وجود دارد.

می خواهيد بگوئيد که به دلیل اين تاريخ يا سنت دموکراسی در اسلام، ما نيازی به وارد کردن دموکراسی از کشورها يا ايدئولوژيهای غربی نداريم چون خودمان دارای آن هستيم؟ يا اين را فقط برای بيان تاريخ می گوئيد؟
نه. منظورم بازگشت به عهد عتيق نيست. از مسلمانان نمی خواهم که چشمانشان را ببندند و بگويند ما خودمان شيوه حکومت کردن را می دانيم و از قبل دموکرات بوده ايم، نه. نظرم اين است که اگر قرار است دموکراسی در ايران اتفاق بيفتد، به عنوان شروع، نظرم به نوعی از مشارکت در قدرت مشروطه در يک جامعه مدنی با انتخابات آزاد و عادلانه و سالم است. اگر چنين چيزی قرار است اتفاق بيفتد، بايد به شکل ايرانی اتفاق بيفتد. همين الان هم نوعی از بومی کردن دموکراسی در حال وقوع است. معنای اين حرف اين است که دموکراسی دارای ويژگی های ايرانی خواهد بود. و بدون شک از سنت اسلامی در مورد عدالت، آزادی و نحوه عمل در مشارکت در قدرت چيزهای زيادی می توان آموخت. نظر من اين است.

اين موضوع را پرسيدم چون بسياری از نظریه پردازان ايرانی هم کم و بيش همين نظر را دارند. آنها هم به افرادی نظير بيهقی و ابن سينا و رازی رجوع می کنند و می گويند که اين ها که روشنفکران زمان خودشان بودند، درباره همه اين مفاهيم صحبت کرده اند و ما همه اينها را داريم. بر اين اساس، جامعه می تواند دموکراسی خودش را ايجاد کند. نقطه نظر مقابل اين استدلال اين است که اين افراد روشنفکرانی بودند که از زمان خودشان جلوتر بودند و جامعه آمادگی پذيرش افکار آنها را نداشت.

بله. من فکر می کنم که در قرن بيست و يکم وظيفه سياسی و روشنفکرانه دموکرات های معاصر اين نيست که کورکورانه سنت های گذشته را بازيابی کنند. بلکه وظيفه شان اين است که با استفاده از راهنمايی سنت ها در فکر چاره ای برای مشکلات قرن بيست و يکم باشند. به نظر من نکته برجسته درباره رويدادهای ايران اين است که درست مثل سال 57 - اما اين بار در جهت ديگری – چيزهای بسياری اتفاق می افتد که از ديد غرب تازگی دارد. در بسياری از موارد اين ايران است که سرعت وقوع رويدادها را تعيين می کند و تقاضا برای مشارکت در قدرت مشروطه، تقاضا برای حفاظت از گردهم آيی آزادانه، روزنامه نگاری آزاد و جامعه مدنی اهميت بسياری دارد.جذب اينترنت و ابزارهای نوين ارتباطی مثلا در آنچه به جنبش سبز معروف شده، اهميت دارد.

اصرار بر اعتقاد به پروردگار به جهت گيری و مديريت سياسی مربوط نيست. اصل ولايت فقيه مضمحل شده چون نشان دهنده و نماينده سياسی شدن اصول مذهبی است. اين واقعيت که در هفته ها و ماههای اخير عده زيادی از ايرانيان آن قدر شجاعت داشته اند که در گردهم ايی ها شرکت کنند و از کلمات "الله اکبر" استفاده کنند، به خودی خود نمادی از اين موضوع است. بنابراين، اين چيزهای بديع در حال وقوع است و ادامه دارد. این نشان دهنده درک تازه ای از دموکراسی است. دمکراسی به دلايلی غير از آنچه مورد نظر چرچيل بود "بهترين نمونه بد حکومت" است. مثلا اگر می خواهيد يک سياست مربوط به اشتغال را اجرا کنيد، اگر می خواهيد فقر زدايی کنيد، اگر می خواهيد سيستم حمل و نقل تان را توسعه بدهيد، اگر می خواهيد يک سيستم دانشگاهی برابر با معيارهای جهانی را اداره کنيد، ايران توانايی بالقوه همه اين کارها را دارد. آن وقت به شفافيت، پاسخگو بودن و مسئوليت پذيری رهبران نياز داريد. اين توجيه تازه ای برای دموکراسی است. بدون آن، اشتباه، حماقت، بلاهت، نخوت و خشونت می تواند به آسانی پديدار شود.

بگذاريد برگرديم به جنبش سبز که از آن ياد کرديد، که در حال حاضر اعتراض ها در ايران با اين نام شناخته می شود. به نظر می آيد که اين جنبش آگاهانه عليه خشونت است. آن هم علی رغم آن که خود اين جنبش با خشونت حکومت روبروست. بعنوان يک دانشمند علوم انسانی اين را چه طور تعريف می کنيد؟ آيا اين پديده تازه ای است که کسانی مثل خود شما بايد بنشينند و به نام يا تعريفی برای آن برسند؟
استفاده از استعاره مخملی اهميت بسياری دارد و نشان می دهد که رويدادهای کنونی ايران و اين قابليت عظيم ميليون ها تن برای مهار کردن رفتار خودشان و عدم استفاده از خشونت – برعکس سال 57 – بخشی از يک روند بزرگتر است. من چندين کتاب در باره خشونت نوشته ام و مدت هاست که به اين موضوع علاقه داشته ام. فکر می کنم تفريبا از حدود سال 1945 به بعد تغيير عمده ای رخ داده. اين زمانی بود که جهانيان سيم خاردار و گاز خردل و بمباران هوايی و اردوگاههای مرگ را تجربه کردند. اين باعث بيزاری بسياری از مردم از استفاده از سلاح های فوق مدرن و خشونت و ترور ناشی از استفاده از آنها شد.

به نظر من با در نظر گرفتن انقلابهای سال 1989 مثلا در چکسلواکی و لهستان و مجارستان، رويادهای ايران يک نمونه قرن بيست و يکمی اين روند يادگيری است. قاعده ساده است.کسانی که از خشونت عليه دشمنان خود استفاده می کنند احتمال دارد که از آن عليه دوستان خود نيز استفاده کنند. به طور مشخص، مسموم کردن جامعه در ايران، سر به نيست شدن ها، استفاده از شکنجه و کشتار روشنفکران در دهه گذشته. در نتيجه، بخشی از جامعه ايران دريافت که خشونت، يعنی ايجاد درد و رنج در بدن شخص ديگری، و اين که خشونت با مدنی بودن و مومن بودن جور در نمی آيد. و قطعا با يک نظام باز مبتنی بر تقسيم قدرت و پاسخگو بودن سازگاری ندارد.

می توانيم نتيجه بگيريم که انقلاب به معنای کلاسيک آن با انقلاب اسلامی ايران در سال 57 به پايان رسيد؟ و اينکه به دوران متفاوتی وارد شده ايم؟

اين يک ادعای جالب و جسورانه است و فکر می کنم که اصطلاح رفولوشن (انقلاب اصلاحی) در برابر رولوشن (انقلاب) برای خودش معنايی دارد هرچند که بد قواره و نا آشناست. معنايش اين است که افراد بی قدرت قادرند که قدرتمندان را مقهور خود کنند و آنها را بترسانند و اوضاع را از راه انجام اعمال ساده روزمره تغيير بدهند. ديدار با يک دوست و ملاقات و نوشيدن يک فنجان قهوه با هم. رفتن به يک گردهمايی و صحبت درباره موضوعی که مورد توجه عموم است. تغيير در زبان، تغيير در خانواده. اينها همه اصلاحات يا تغييراتی در زندگی روزانه است که می تواند تاثير بسيار بزرگی داشته باشد.

مشکل خشونت اين است که دشمن درست می کند، باعث درد و رنج بسيار می شود و خطرناکتر از همه اينکه تاريخ نشان داده آنهايی که قدرت را با استفاده از خشونت به دست می آورند - مثلا در انقلاب انگستان در دهه 1640 و انقلاب فرانسه 1789 و بسياری انقلابهای ديگر مانند انقلاب 1917 و غيره البته با استثناهايی – بعد ها از خشونت عليه دوستان شان استفاده می کنند. فکر می کنم که تعداد زيادی از ايرانيان در اين حضور چشمگير در ماجرای انتخابات نشان دادند که اين اصل را درک می کنند و بايد بگويم که اين بسيار دلگرم کنده است.

بسيار خوب. برگرديم به موضوع مطرح شدن نام شما و متهم شدن تان به انقلاب مخملی. به اتهاماتی که به شما وارد شد چگونه پاسخ داديد؟ چون که در پاسخ تان گفته ايد که اين اتهامی افترا آميز است و قابل تعقيب قضايی است. آيا تصميم داريد اقدام قضايی بکنيد؟

ممکن است. مشاوره حقوقی هم کرده ام. اول که خبر را شنيدم، باورم نشد و خنديدم. همان خنده از ته دل که در آغاز بحث مان گفتم. اما به سرعت دريافتم – و برای همين هم اشکم در آمد – که موضوع جدی است. و به اين دليل در باره پاسخگويی به اتهامات فکر کردم. در ابتدا نگرانی ام اين بود که از هر پاسخی به عنوان سلاحی عليه متهمان استفاده شود. وقتی قدرت افراد را دچار توهم می کند، و اين چيزی است که در راس رژيم ايران اتفاق افتاده، اشخاص مثل اين که مواد مخدر مصرف کرده باشند، دچار توهم می شوند. من خودم را کنترل کردم اما قضيه به جايی رسيد که ديدم اتهامات آنقدر واهی است و تا آن اندازه تحت تاثير يک حس مقاومتی است که همچنان ادامه دارد، من هم بيانيه ای منصفانه و درست درباره رويدادها تهيه کردم و گفتم که ارتباطی با CIA و MI6 ندارم و سعی کردم که اهميت موضوع را شرح بدهم. ترجمه فارسی اين بيانيه روی اينترنت هم هست.
وزارت خزانه‌داری بریتانیا شرکت‌های انگلیسی را از انجام هر گونه معامله با شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی و بانک ملت منع کرده است. به گزارش خبرگزاری فرانسه سارا مک‌کارتی‌فری وزیر خزانه‌داری بریتانیا روز دوشنبه با انتشار بیانیه‌ای از شرکت‌های انگلیسی خواست، از انجام هر گونه معامله‌ای با بانک ملت و شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی خودداری کنند. در بیانیه وزارت خزانه‌داری بریتانیا آمده است، بانک ملت به یک سازمان مرتبط با برنامه اتمی‌ ایران سرویس داده و کشتیرانی جمهوری اسلامی نیز کالاهای مورد نیاز برنامه موشکی و هسته‌ای ایران را حمل کرده است

دویچه وله: سازمان گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است که موج کنونی خبرنگاران، عکاسان و وبلاگ‌نویسانی که کشورشان را به خاطر فعالیت‌های شغلی‌شان ترک کرده‌اند و یا قصد ترک کردن آن را دارند، از زمان انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ تا کنون بی‌سابقه بوده است.در گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز آمده است که دولت احمدی‌نژاد در نظر دارد، با تعقیب، بازداشت و زندانی کردن ژورنالیست‌های مخالف کشور، از فعالیت‌های انتقادی آنان جلوگیری کند.این سازمان گزارش می‌دهد که ژورنالیست‌هایی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران دیدی انتقادی نسبت به محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری کشورشان داشته‌اند و نطر خود را در رسانه‌های کشور اعلام کرده‌اند، به شدت زیر فشار قرار دارند. آنان تحت تعقیب‌اند و بسیاری از این افراد دستگیر شده‌اند و در زندان‌های کشور زیر شکنجه‌های سیستماتیک قرار دارند. حتا اعضای خانواده این افراد نیز با تهدید روبرو هستند.در گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز همچنین آمده است: ایران همچنان در راس کشورهایی قرار دارد که در آنها حق آزادانه نظر به شدت نقض می‌شود. این سازمان با اتکا به اظهارات زندانیان سابق و خانواده آنها، اعلام می کند که بسیاری از ژورنالیست‌های ایرانی مدت‌ها در زندان اوین زندانی بوده و در آنجا شکنجه شده‌اند. دلیل مقامات دولتی برای دستگیری این افراد، ارتباط آنها با ضدانقلاب عنوان شده است.گزارشگران بدون مرز اعلام می‌کند که ژورنالیست‌ها باید بر مبنای قوانین مطبوعات بازداشت شوند، اما امروز در ایران آنها به سادگی متهم می‌شوند که امنیت کشور را به خطر انداخته‌اند، زیرا در تظاهراتی شرکت کرده‌اند و یا در روزنامه‌ای مطلبی انتقادی نوشته‌اند

 عفو بین‌الملل خواستار آزادی ژورنالیست‌هاست - سازمان عفو بین‌الملل نیز به همین موضوع می‌پردازد و از دولت ایران می‌خواهد تا تمام ژورنالیست‌هایی را آزاد کند که پس از انتخابات ریاست جمهوری در کشور بازداشت شده‌اند.هاینس پاتسل، دبیر کل عفو بین‌الملل، در مصاحبه‌ای مطبوعاتی در این مورد می‌گوید: مدت‌هاست که شرایط سیاسی در ایران ما را به شدت نگران کرده است. انتخابات ریاست جمهوری و رویدادهای پس از آن سبب شده که حقوق بشر در ایران با شدت بیشتری پایمال شود.دبیرکل عفو بین‌الملل بر این نظر است که تا برقراری آرامش و شرایطی عادی در ایران، که در آن حداقل حقوق مدنی افراد رعایت شود، هنوز راهی بسیار طولانی در پیش است
۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

پناهنگي نرگس کلهر دختر مشاور احمدي نژاد

نرگس کلهر، دختر مهدی کلهر مشاور محمود احمدی نژاد که با فیلمی در محکومیت شکنجه به فستیوال حقوق بشر نورنبرگ آلمان رفته بود،به غرب پناهنده شد تا ضمن نشان دادن آنکه با پدرش ارتباطی ندارد،این را نیز گفته باشد که«اگر قرارست از بین برویم ،بگذارید خودمان راه مان را انتخاب کنیم.» نرگس 25 ساله که بیش از یک سال است با پدر خود ارتباطی ندارد و با مادرش زندگی می کند.وي در مصاحبه با صدای آمریکا و در جواب اینکه چه صحبتی با پدرش دارد گفت : دوست دارم پدرم فیلم من را ببیند و آقای احمدی نژاد هم همینطور ، چه ایرادی دارد . به هر حال هیچ وقت برای اعتراف به اشتباه و بازگشت از مسیر غلط دیر نیست



سایر اخبار را در اینجا بخوانید